پرستوی مهاجر

حاج خلیل صادقی
پرستوی مهاجر

اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده‌اند، پس ما قبرستان‌نشینان عادات و روزمرگی‌ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟
اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر.
پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...

***
ای شهید، ای آن که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی بر آر و ما قبرستان‌نشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

طبقه بندی موضوعی
Instagram
آخرین مطالب
پیوندها

شستن و دیدن !!

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ب.ظ

بسم الله ...

شب جمعه ی آخر سال است و دل من ...


احساس میکنم خاصیت ما آدمها اینه که داشته های خود را نمی بینیم . نیمه پر لیوان چرا دیده نمیشود؟ نمیدانم!

شده ایم اهل غر زدن و نق و نوق کردن هایی که بعضا خودمان هم میدانیم الکی است . خواسته هایی که چه بسا چند سال آینده بگوییم الحمدلله و چه بهتر که نشد یا شد .

بااین طرز دید و رفتار کاری از پیش نمی بریم و فقط و فقط خودرا خسته کرده ایم و همین چند صباحی هم که در این دنیا نفس میکشیم برای خود تلخ میکنیم و با دلی ناخوش از اینجا رخت بر می بندیم.

ناخود آگاه در ورطه ی ناشکری می افتیم و برکات می رود .

انگار روی تردمیل دنیا می دویم ولی به مقصد نمیرسیم.

خدا کند خدا مارا به خودمون واگذار نکند که واویلا.


شاید حضرت به عنوان نمونه فرمودند " النعمتان مجهولتان الصحه و الامان "

صحت و امنیت دو نعمت مغفول مانده بین ما آدمی زاد هاست.

قطعا تصدیق میکنید که تا مریض نشده ایم قدر سلامت را نمی فهمیم و ...

ولی شاااید اگر بگویم ما انسانها خیلی از نعمت ها را اصلا نعمت نمیدانیم و عادی از کنارش گذر میکنیم و واقعا قدرش را نمیدانیم بیراه نگفته ام .


بنشینیم و شمارش کنیم انواع و اقسام نعمت هایی را که خدا به ما ارزانی داشته ولی برای ما مجهول و مغفول مانده است.

مثلا نعمت اکسیژن . نعمت قوه سامکه مثلا و امثالهم


راست گفت سهراب که چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید !


  • ۹۴/۱۲/۲۷
  • شیخ خلیل

نظرات (۲)

سلام
وبت عالیه
به وب منم سر بزن
اگه دوس داشتی منو لینک کن عزیزم
arcashop.ir
" میگن اگه حاجتی داریر باید با اطمینان دعا کنید وپیگیری کنید ینی فقط به گرفتن حاجت فکر کنید نه شدن و نشدنش "

سه طلبه بودن قصد داشتن که توی مسجد سهله(توی کوفه)چهله بگیرن و فقط عبادت کنن که در نهایت خدا پرده رو از جلوی چشماشون کنار بزنه چهل روز تمام شد از مسجد بیرون اومدن بهم دیگه تبریک گفتن که ان شاالله خدا عباداتمون رو قبول کرده باشه خلاصه تو راه برگشت رفتن یه قهوه خونه که قهوه بخورن وقتی صاحب قهوه خونه قهوه اورد دوتاشون شروع کردن به خوردن ولی یکیشون نخورد اون دوتا دلیل کار دوستشون رو پرسیدن که چرا نمی خوری در جواب گفت این قهوه نجسه خون توشه خیلی تعجب کردن موضوع رو از صاحب اونجا مطلع شدن و صاحب قهوه خونه اعتراف کرد که وقتی دونه های قهوه رو از شاخه داشم جدا می کردم دستم خون اومد و یه قطره تو قهوه ها افتاد دیدم ضرر می کنم گفتم به کسی نگم دوتا طلبه ها به دوستشون گفتن چرا خدا این قدرت رو بهت داد به ما نداد دوستشون جواب داد وقتی با هم قرار گذاشتیم چهله بگیریم من با این اعتقاد به خدا متوسل شدم که گفتم من چهله می گیرم عبادت می کنم و خدا حتما بهم میده یعنی بقدرت خدا شک نکردم ولی شما اعتقادتون این بود که ما عبادت می کنیم حالا ببینیم خدا میده یا نه تو قدرت خدا شک کردین.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی