الهی قلبی محجوب ...
يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۴۴ ب.ظ
بسم الله
شاید برای شماهم اتفاق افتاده !
بعضی وقت ها آدم به دلایلی که حتما برا خودش مهم هستن با خودش لج میکنه و بر مبنای اون یک سری کارها انجام میده .
چند روز به همین منوال سپری میشه اما تهش بازم انگار اونی که میخواستیم نمیشه.
و از همه مهمتر پشیمون و سربه زیر از این لج و لجبازی . بازم دست از پا دراز تر باید برگردی همون خونه ی اول و ...
همه ی این ها یک طرف ولی اون خجالت کشیدنه هم یک طرف.
همین قدر بگم که ممکنه بعضی وقتا برا آدم خیلی گرون تموم بشه .
حالا این حکایت شده حکایت بین من و خدا
لج و لجبازی با گناه و ...
عاقبت هم بازم میبینم که انگار واقعا لایمکن الفرار است این خدا
مگر میشود بی او بخواهم زندگی کنم و مگر اصلا میشود؟؟؟
«الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر و لسانی مقر بالذنوب فکیف حیلتی یا ستار العیوب و یا علام الغیوب و یا کاشف الکروب اغفر ذنوبی کلها بحرمة محمد و آل محمد یا غفار یا غفار یا غفار برحمتک یا ارحم الراحمین.»
همین که از لب ما آه آه می افتد
طبیب زودتر از ما به راه می افتد
دو روز رفتم و با پای خویش برگشتم
همیشه کار گدایان به شاه می افتد
کریم بودن و بخشیدنت به جای خودش
بگو کی از سرِ ما این گناه می افتد
به ما نگاه بینداز که چشم سلطان هم
گهی به روی غلام سیاه می افتد
هر آن کسی که بدون علی تو را صدات کند
اگر ز چاله در آید به چاه می افتد
در این بساط که دریا به قطره محتاج است
نیاز کوهِ گناهی به کاه می افتد
فدای شاه غریبی که لحظهٔ آخر
به نیزه تکیه زد و بی سپاه می افتد
فدای شاه غریبی که راس پر خونش
به پای دخترکی بی پناه می افتد
آخر کار هم باید بریم در خونه ی ارباب .
اونه که میتونه بازم دستگیری کنه و مارو مثل همیشه سرفراز کنه .
خدارو شکر که ارباب رو داریم و باز میتوان به او توسل کرد .
- ۹۴/۰۵/۱۱