پرستوی مهاجر

حاج خلیل صادقی
پرستوی مهاجر

اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده‌اند، پس ما قبرستان‌نشینان عادات و روزمرگی‌ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟
اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر.
پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...

***
ای شهید، ای آن که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی بر آر و ما قبرستان‌نشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

طبقه بندی موضوعی
Instagram
آخرین مطالب
پیوندها

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

در ناامیدی بسی امید است

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ق.ظ

بسم الله

آرزو میکنم ایکاش ناامید شوم .

کی گفته ناامیدی بد است؟


خدا رزق من کند ناامیدی از خلق را و امید به خودش را



  • ۱ نظر
  • ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۷
  • شیخ خلیل

صبر چیز خوبیه

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ب.ظ


رب اشرح لی صدری ...


  • ۴ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۹
  • شیخ خلیل

همگی در لیست انتظار ...

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۸ ب.ظ

بسم الله

مدتی قبل بود اومد تو دایرکت و در مورد حوزه و کم و کیفش پرس و جو کرد

و  تقریبا برنامه ی کلی برای آینده اش رو هم گفت

ازدواج و ملاکهای مد نظر و درس و بحث و کارو بار

منم تاجایی که در توانم بود راهنمایی کردم

.

.

.

بعد ازگذشت یک هفته ، کمتر یا بیشتر، خبر رسید که ....


مرگ خبر نمیکنه. پیر و جوون هم نداشته و نداره

خیلییییییییییییییییییییییییییی متاثر شدم .

پیش خودم گفتم اگه خبر داشتی چند روز دیگه ....

.

علت ترسیدنم رو از مرگ نمیدونم

ولی نامه ی اعمالم بی تقصیر نیست.

واقعا هنوزم که هنوزه دارو و درمانی موثر تر برای ترک گناه و جبران مافات بهتر از " یاد مرگ " به بازار نیامده.

ای کاش تاثرهای من مقطعی نباشه



یک روز هم نوبت من میشه !!!!!



  • ۸ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۸
  • شیخ خلیل

مگر مجبوری؟؟؟؟

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ب.ظ

بسم الله

در سفری نسبتا کاری به سر میبرم.

جاتون خالی امروز رفتیم نونوایی و مشغول خنک کرذن نان ها بودم که مادری چادری و دختری ..... هم داشتند نون های خریده رو خنک میکردند.

جناب مادر از گرمای هوا نالان بود و دختر هم که چشمش به یک جوان ریشوی یقه آخوندی افتاده بود مادر را امر به معروف! میکرد که :

روسری رو دربیار. مگه مجبوری؟؟

آزادیه ...

راحت باش

چقدر بهت بگم ولی تو گوش نکن ...

منم که طبق معمول همیشه یک گوشم در بود و دیگری دروازه و در دل قهقهه میزدم به سادگی دختر که خیال خام دارد لج منو در بیاره.

پیش خودم گفتم باید جوابش رو میدادم و میگفتم دختر خانم هر وقت موفق به کشف حجابت شدی یه خبری هم به ما بده تا بیاییم و فیض ببریم.

مگه ما دل نداریم؟ آدم نیستیم؟؟؟

.

.

.


در خیابان که راه میروم یا برای خرید به مغازه هستند هنوز هستند کسانی که با دیدن یک جوجه طلبه ی زشت ! کمی حیا کنند و شال مبارکه رو جلو بیاوردند و سر به زیر کنند


جامعه است و هزار گونه فکر وسلیقه و نظر موجود .

کاش نظر و سلیقه ی خدا برایمان مهم بود و باشد .


سومین حرم اهلبیت. شیراز


یاعلی


  • ۳ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۹
  • شیخ خلیل