مادرت گفت بنیَّ دل من ریخت به هم
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ
بسم الله
امشب به دلم می بالم ...
چون تنگ شده است
تنگ زیارت
حرم
شش گوشه ی ارباب
پایین پا
امشب به این خانه می بالم ...
محل آمد و شد ملائکه شده
انگار تحت قبه ام چون هر جا روضه اش باشد گویا حرم اش است
به خودم می بالم...
مادر پهلو شکسته هم نشینم شده
تا دلم لرزید و زبانم گفت حسین
تا گونه ام خیس اشک برای ماتمش شد
مادرش هم آمد
انگار او می خواند و من ...
.
.
.
.
.
مادرت گوشه ی گودال تماشا میکرد
بر سر نعش تو دعواست ابا عبدالله
یاعلی
- ۹۵/۰۴/۲۴
در بحث داغ وجنجالی امروز ما شرکت کنید
حوزه برویم یا دانشگاه؟ نظر شما چیست؟
http://sarbaz0.blog.ir/post/1402
http://sarbaz0.blog.ir/
منتظر حضور گرم شما هستیم