پنجره فولاد رضا ....
چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ
بسم الله
قال الصادق علیه السلام : " من أراد الله به الخیر قذف فی قلبه حب الحسین و حب زیارته"
شنبه 94/5/3
برای گرفتن پاسپورت جدید اقدام کردم.
پیش خودم گفتم ما گذرنامه رو بگیریم ، ارباب که ببیند ما وظیفه مون رو انجام دادیم ناامیدمون نمی کنه و دعوت می کنه .
پنجشنبه 94/6/5
نیمه شب آخر بود که در حرم بودم. کمی صحن انقلاب خلوت تر شده بود.
آرام گوشه ای کز کردم و نشستم.
در آن هیاهو چشمانم خیره به گنبد بود و ایوان طلا و سقاخانه و پنجره فولاد
زیر لب حرف میزدم با امامم. خودم را برایش لوس کردم و به پایش به گریه افتادم .
در حرم بودم ولی دلتنگ حرمی دیگر .
گفتم ناامیدمان نکن و تذکره ی کربلای مرا هم امضایی بزنم.
سفر اول را با امضای خواهر رفتم. این بار لذت دارد که بگویم پنجره فولاد رضا برات کربلایم را داد ....
سه شنبه 94/6/10
ظهر بود . به دلم افتاد سیم کارت خاموش را روشن کنم ببینم چه خبر است و پیامک ها و ... را چک کنم.
گوشی زنگ خورد . بانی منبر محرم پارسال بود .
حاج آقا از صبح تا حالا دارم زنگ میزنم. چرا خاموشی؟؟؟ دیگه داشتم ناامید می شدم از پاسخ !
گفتم این خط چند ماه است خاموشه .الان اتفاقی روشنش کردم. امرتون؟؟
ان شاء الله عازم سفر عتباتیم. دوست داریم شما هم باشید برای روحانی و مداح کاروان .
منم که پاسپورتم الحمدلله حاضر بود بله را گفتم و ...
گاهی بساط عشق خودش جور می شود !!
ان شاء الله طی چند روز آینده راهی سفر به عتبات عالیات و زیارت نجف و کربلایم.
شک نکنید که دعاگوی همه بزرگواران خواهم بود.
فقط تقاضایی عاجزانه دارم و آن اینکه به معنای واقعی کلمه مرا حلال کنید و دعا .
قطعا دلهایی از من رنجیده اند و شاید از کلام و رفتارم دلشکسته شده اند .
مرا به خاطر ارباب ببخشید .
لینک مختصر سفرنامه ی سفر اول کربلایم در سال 91 را می توانید در لینک زیر بخوانید .
سفر کربلا فروردین 1391
التماس دعا
- ۹۴/۰۶/۱۸