پرستوی مهاجر

حاج خلیل صادقی
پرستوی مهاجر

اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده‌اند، پس ما قبرستان‌نشینان عادات و روزمرگی‌ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟
اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر.
پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...

***
ای شهید، ای آن که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی بر آر و ما قبرستان‌نشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

طبقه بندی موضوعی
Instagram
آخرین مطالب
پیوندها

آرزویی که به حقیقت پیوست

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۰ ب.ظ

بسم الله

قصد داشتم این مطلب را 12 شهریور ماه بنویسم اما فراموشی اومد سراغم .

12 شهریور مگر چه خبر است؟؟؟


همیشه اون قدیم ندیم ها وقتی می آمدم زیارت و از دربش با تاکسی رد میشدم به خود می گفتم کاش بشه بزارن برم تو حیاطش یک چرخی بزنم و سرو گوشی آب بدهم .

اسمش را اون موقع ها نمی دانستم. اما معلوم بود حوزه ی علمیه ای پر رفت و آمد است .


حالا آن آروزی همیشگی به واقعیت پیوسته بود و ...


قم. مدرسه علمیه معصومیه سلام الله علیها

نیم ساعتی مانده به اذان صبح که پا در حیاط اش گذاشتم.

با ساک و چمدان و ... رفتم زیر زمین و دیدم عده ای اونجا هستند و کم کم دارند بلند میشوند برای تهجد .

منم گفتم خوب است از اولین حضور و اولین سحر در این فضا استفاده کنیم .


آری آن روز 12 شهریور ماه 1390 بود . که من رسما وارد حوزه علمیه شدم و قرار بود سربازی کنم.

دم درب مدرسه بنری نصب بود که جمله ی پر مسمایی با این مضمون بر آن نوشته بودند

    " مقدم سربازان حضرت ولی عصر(عج)  را به پادگان حضرت ، خوش آمد می گوییم "


آری واقعا که باید به این مکان به دید پادگان نگاه کرد و خود را سربازی  مطیع دید.


حدود یکماه و اندی دوره تثبیت و اختبار بود و هرروز کلاس میرفتیم و ...

صرف و نحو و عقاید و احکام و اخلاق و تجوید و ...


حجره ما طبقه سوم ساختمان شهید مطهری که می گفتند بهترین ساختمان است بود و رو به حیاط.

کل فضای حیاط مدرسه را میشد رصد کرد.


مسجد مدرسه هم که کارگاه ساخت ضریح سید الشهدا بود و بسته و ممنوع الورود . و آرزو مون بود که یکبار اجازه بدهند برویم داخل .


هر چند روز یکبار یکی از اهالی محترم خانواده زنگ میزدند که چه خبر؟؟؟؟؟ راضی هستی؟ سخت نیست؟ اگر می خواهی برگردی و بروی دانشگاه برگرد و رو دربایستی نکن و ...


هنوز صدای استاد تجوید پایه اول در گوشم است که می گفت : ما طلبه ها مثل پیچ و مهره در دستان امام زمانیم و حضرت هرجایی صلاح بداند مارا به کار می گیرد.


کاغذی بهمون داد که پشتش از لوازم و ضروریات طلبگی نوشته بود .


اولین شب که نماز جماعت میرفتم دم درب نمازخانه کتابی از سخنان آیت الله حق شناس خریدم و رویش نوشتم : بسم الله _ اولین کتابی که خریدم در دوران طلبگی


شاید هنوز سرو گوشم می جنبید و حال و هوای دانشگاه به سرم بود ولی به طلبگی عشق میورزدیم.

و اکنون هم می ورزم و علاقه ام به مسیری که انتخاب کرده ام بیش از پیش شده است.


برای رسیدن به این طریق خون دلها خوردم و کارها کردم . یادم است  خیلی ها قبل آمدنم از باب نصایح دلسوزانه مرا منع می کردند

اما من ....


الان که مینویسم 5 سال از آن روز گذشته است و بحمدلله در انتخابم شک نکرده ام و به یاری خود حضرت تا آخر عمر هم نخواهم کرد.


ولی اعتراف می کنم در این مسیری که تازه چند سالش را سپری کرده ام آن گونه که شایسته ی مولایم ولی عصر است قدم برنداشته ام.


اعتراف میکنم می توانسته ام درراه تهذیب و تحصیل قدم های بهتری بردارم و برنداشته ام .


اعتراف می کنم در این مدت خیلی اوقات به مویی رسید ولی هیچ گاه پاره نشد.


در این سالها من به جز قصور و کوتاهی چیزی نداشتم و در عوض حضرت مولایم صاحب الزمان جز با آقایی و عزت و احترام و تغافل با من رفتار نکرده است .


 این حرف را شاید بگویید مبالغه میکنم و یا تعریف از خود است ولی این را واقعا درک کرده ام که حضرت صاحب خوب می داند یارانش را از کجا و چه موقع و چه زمانی انتخاب کند.


همه چیز به انتخاب اوست .

من اگر طلبه ی خوبی نیستم ولی او خیلی آقاست .

همیشه خواسته ام و باز هم استمداد می طلبم از حضرتش که در دلم همان شوق و شور اوایل طلبگی را نگه دارم و خاموش نشود .



  • ۹۴/۰۶/۱۵
  • شیخ خلیل

نظرات (۱۱)

جالب بود . کوفق و عاقبت بخیر باشید
  • یک طلبه روسیاه
  • سلام 
    خوش به سعادتتان، حقیقتا غبطه خوردم!
    با خوندن این پست دلم بیش از پیش فشرده شد!
    این ارزوی من هم ۴ سال پیش به حقیقت پیوست،
    چه حالی بود(همان دعای خوب شما شور و شوق ابتدای طلبگی)،
    قبل از طلبگی چه ارتباط عمیق و شیرینی بود با آقا(عج) و حالا یه فاصله بی نهایت،
     هیچ وقت پشیمانی نبوده و تنها افتخارم در زندگی طلبگیست ولی نتیجه ای جز سنگین شدنم( سنگین شدن بار گناهانم) نداشت و حالا چند روز دیگه وارد پنجمین سال طلبگی میشم ومصمم برای مرخصی(دوری از حوزه این بهشت زمینی)
    من یار نبودم بار بودم و شرمنده ام، از شما عاجزانه التماس دعا دارم.
    پاسخ:
    سلام علیکم
    چرا مرخصی؟؟
    یک طلبه هیچ گاه مرخصی بردار نیست.
    هرجا هستید کار آخوندی کنید.
    معارف رو بگویید. البته قبلش به خودمون
    من دعامیکنم.
    شماهم مرا دعاکنید

    سلام

    واقعا خوش به سعادت شما که لیاقت طلبگی رو پیدا کردید و به آرزوی خود رسیدی من هم آرزویی همچون شما داشتم منتها نشد که بشه شرایط اجازه نداد من تو این مسیر برم گاهی نمیشود ک نمی شود...

    پاسخ:
    سلام علیکم
    حوزه رفتن مهم نیست
    حوزوی ماندن مهم است

    چشم حق با شماست امروز حتما میخونم...
    سلام
    به به چه عالی
    دوران حوزه برای من هم یکی از بهترین دوران بوده
    ایشالله که سطوح مختلف روطی کنی
    ان شا الله موفق باشید !

    خالص و ساده و پاک و امام زمانی

    ان شاالله که هروقت اسمتون پیش مولامون مهدی اومد لبخندشادی برلبان مبارکشون بشینه

    التماس دعـــــــــــا

  • افتخارم چادرم
  • سلام علیکم.
    احسنت 
    خوشابه سعادتتون که لایق سربازی آقاروداشتیدوحوزوی شدید
    التماس دعا
  • یک طلبه روسیاه
  • سلام
    خیلی ممنون از راهنمایی و دعا برای بنده.
    از خدا و اهل بیت(ع) با تمام روسیاهی ام میخواهم شما را ثابت قدم و مفید برای اسلام و یار آقا(عج) قرار دهد، ان شاالله

    پاسخ:
    سلام
    وفقکم الله
    گدای دعا هستیم
    محتاج به دعا
     کاش آقا هم کرمی کنن و بطلبه مشهدی باشیم - رضوی...
  • 🍁عارفه الزهرا🍁
  • ..خوش بحالتون که سرباز اقایید.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی