دختر موسی بن جعفر ....
بسم الله
دیگر نتوانستم در حجره بمانم.
راهی شدم فقط به نیت گریه و شکایت
گریه از حال نزاری که داشتم و دارم و شکایت از همه چیز و همه کس
از خودم گرفته تااااااااا .....
چند سال است که به محضرش جسارت نکرده و لب به شکوا وا نکرده ام اما دیگر سر رفت ...
صبرم رو به اتمام رفت و زبانم باز شد
بهش گفتم که خسته ام .از آدمای شهر خسته ام
کاش دردی که به دل دارم اثر لگد غریبه ها بود .
چه کنم که ورد زبانم شده این :که با هم هرچه کرد آن آشنا کرد
خودش خوب میداند هیچگاه دوست نداشتم دامن آلوده کنم ،آمدم بگویم زین پس هم دوست ندارم و دستم را بگیر
کسی که زیر بار حقارت له شده و زمین خورده را مگر کسی میزند؟؟؟
کاش میشد خیلی حرفها را بگویم اینجا ،اشک چشم اگر مهلت بدهد
لابد میخوانند عده ای و به قبای خود میگیرند این حرفها را ! بگیرند، برایم اهمیتی ندارد.امروز شکایت همه را به خانم کردم.
باز الحمدلله با این همه پستی و حقارت حرم دارم که بیایم و دل را آرام کنم
اما ای دل سرکش قول بده دیگر طغیان نکنی . لابد تاچند روز حالت رو به سامان است و باز میخواهی لج کنی؟التماست میکنم آرام باش و بزار آرام بمانم
از همه بیزارم دیگر ،از خودم بیشتر
دختر موسی بن جعفر این بار هم با غض بصر و عفو مارا راه داد و گریه هایم نشانه است که توجه کرد به حرفهایم و دستی بر سرم کشید
روبروی ضریح مطهر بانو . یاعلی
- ۹۵/۰۲/۱۸